اردیبهشت 99
۱ اردیبهشت : در کنار خانواده عزیز خونه خاله فایزه تولد ۳۴سالگیمو رو جشن گرفتیم و حنانه دوباره با مامانجون اینا رفتی خونشون ۲ اردیبهشت : پسرک خوشگلم امروز میگم اینترنت لپتاپم قطعه جعبه نجاریتو میاری و میگی من نجارکارم برات درست می کنم ۶ اردیبهشت : دخترک جوجه برگشتی خونه پیشمون و فقط ذوق و شوق مرتضی وصف نشدنی بود و تا تونستین تا نصفه شب آتیش سوزوندین ۷ اردیبهشت : مثلا دیشب ذوق می کردی من صبح زودتر بیدار میشم صبحانه تونو آماده می کنم ولی از فرط خستگی من و مرتضی بیدار شدیم و تو همچنان خوابی جوجه ۸ اردیبهشت : امروز صبح گل پسر بیدار شدی و حنانه رو ندیدی دوباره فکر کردی رفته و زدی زیر گریه که من حنانه رو د...